تیرو کمان های جنگ اکراین

ویراستار : هدیه
آموزش نظریه سیستم برخلاف شایعات رایج، اصلا کارپیچیده ای نیست. کافیست همین یکی را یاد بگیرید که یک سیستم چندین لایه دارد و همه عنصر این چندین لایه ها با الگوهای مشخصی باهم در ارتباط هستند. برای مثال، همین جنگ اروپایی ها در اکراین را در نظر بگیرید؛ خیلی روشن است که اصلا به روسیه و اکراین محدود نبوده و نیست. این که روسیه نگران بوده که یک کشور عضو ناتو در همسایگی اش نباشد هم فقط یکی از بهانه ها بوده. والا خود ما درایران یک عمری هست با کشور ترکیه که از اعضاء ناتو هست با خوبی و خوشی داریم زندگی می کنیم که هیچ؛ بدون ویزا هم می رویم خرید سیسمونی بچه. یعنی این که جنگ اکراین اولا؛ فقط به بهانه نزدیک شدن ناتو به مرزهای روسیه نبود؛ ثانیا این جنگ در چندین لایه از قبل تر آغاز شده بود. و آغاز کشت و کشتار؛ فقط اعلام رسمی شروع جنگ در لایه ای جدید بود. به این معنا که جنگ ها همیشه در چندین لایه متفاوت سیستمی رخ می دهندکه برای خیلی ها ممکن است اصلا آشکار نباشد. تا این که می رسند به لایه ای بنام کشت و کشتار. که دیگر پنهانکاری مفهومی ندارد. ولی این تمام ماجرا نیست.
در مثال قبل، حالا اگر دیدید که در این جنگ طرفین درگیری برای نابودی یکدیگر تصمیم گرفته اند از تیروکمان استفاده بکنند، خب در لایه اول به خودشان مربوط می شود؛ ولی در لایه دوم به کشورهایی که تیروکمان می سازندو صادر می کنندو در لایه سوم به کشورهایی که تیروکمان تعمیر می کنند و یا مواد اولیه ساخت تیروکمان را تولید و انبارمی کنند و در لایه های بعدی هم به کشورهایی مربوط می شود که لوازم پانسمان زخم های ناشی از تیروکمان را تولید می کنند یا دست و پای مصنوعی و یا حتی دستگاه های مکانیکی حفاری قبر و یا آموزش اپراتورهای دستگاه های مکانیکی مخصوص کندن قبر را در اختیار دارند و یا صاحب معادن و مواد اولیه ساخت همه آن دستگاه ها را دارند و حاضرند در اختیار مشتریان قرار بدهند؛ و بانک هایی که برای خرید چنان وسایلی وام می دهند. در نهایت هم می رسید به لایه مرتبط با علم ژنتیک و این که چرا در این سیستم آفرینش بشر از همه حیوانات هم بیشتر کتاب می نویسد و هم بیشتر به همنوعان خود زور می گوید و هم در نابودی آن ها مشارکت می کند و در انتهای همه این لایه ها؛ می رسید به خود خدا و لایه هایی که در سیستم آفرینش به خود او ارتباط پیدا می کند!
پس همانطور که می بینید یک اتفاق منحصر بفرد می تواند به عناصری در هر لایه مرتبط باشد، فقط البته زمان زیادی می برد تا تمام این ارتباطات شناسایی شوند. به زبان ساده؛ نظریه سیستم مدعی است که کل نظام دنیا یک سیستم بیشتر نیست که به ناچار در آن همه چیز به همه چیز مرتبط است و باید هم مرتبط باشد؛ چون فقط یک سیستم است. یک سیستم خیلی خیلی بزرگ. فقط باید عمر کافی داشت و حوصله تا ارتباط بین این همه چیزها را بتوان کشف و آشکار کرد.
در برابر این نظریه، نظریه دیگری وجود دارد که مدعی است اگر شما دنبال ارتباط این چیزها با یکدیگر بگردید دچار مشکلی هستید بنام “توهم توطئه[1]“. زیرا اکثریت پدیدها بصورت اتفاقی رخ می دهند. هرچند این نظریه کمی غیر علمی به نظر می رسد؛ و بیشتر یک نوع لجبازی در برابر نظریه سیستم است که می خواهد شما را از پیگیری برای کشف ارتباط بین چیزهای مختلف و عمیق شدن در زادگاه ریشه های یک اتفاق منصرف کند. ولی خوب چنین نظریه ای هم هست و به شکل هنرمندانه ای هم از عبارت “توهم توطئه” استفاده می کند.تا درعمل شما را شماتت کند که با اصرار به کشف ارتباطات پنهانی، دچار توهم شده اید و همه چیز را یک توطئه برنامه ریزی شده می بینید. در حالیکه بسیاری از پدیده هایی که همزمان و یا با تاخیر نسبت به هم اتفاق می افتند به معنای آن نیست که با یکدیگر مرتبط هستند.
شاید خیلی روش حکیمانه ای نباشد ولی نظریه توهم توطئه را هم می شود یک نوعی از “توطئه” دانست. زیرا برطبق این نظریه، اگر شما ساعت ده صبح که باید درسر کار باشید؛ مرخصی بگیرید و به خانه برگردید و غریبه ای را در خانه خود مشاهده کنید؛ درست نیست فکر کنید که او یک دزد است و با برنامه ریزی به خانه شما وارد شده. شاید این فقط یک اتفاق بوده که آن غریبه اتفاقی کلیدی که داشته در خانه شما را هم بازکرده است. واگر هم دست برقضا همسر شما در خانه بوده؛ نباید برآشفته شوید. شاید همسر شما اتفاقی در خانه را بازگذاشته بوده است و آن غریبه اصلا بدون کلید وارد شده است. بعبات ساده؛ نظریه توهم توطئه اصرار دارد که همزمانی پدیده ها به معنای ارتباط علت و معلولی آن ها و یا حتی مرتبط بودن آن ها نیست. که خب سخنی منطقی است. ولی این نظریه با شیوه ای که تردید می آفریند، بطور جد نظریه سیستم را زیر سوال می برد ولی گذشت زمان همیشه نشان داده است که نظریه سیستم نهایتا قادر بوده تعدادی زیادی از پدیده ها را توضیح دهد؛ و این اصلا جالب نیست که بپذیریم شیوع کوید نوزده و ترور جان کندی پدیده هایی اتفاقی بوده اند. از ین جهت، نظریه پردازان سیستم کماکان بطور جد بدنبال کشف ارتباطات بین پدید های در ظاهر منفرد و منفک از هم هستند و هرچند با تاخیر ولی بالاخره موفق می شوند که ارتباطات را به نمایش در آورند. هرچند که به نمایش درآوردن ارتباطات به معنی اثبات علت و معلولی آن ها نباشد وطرفداران “تئوری توهم توطئه” هم کماکان به فعالیت های خود ادامه بدهند. خوشبختانه، نظریه پردازان سیستم برای نمایش ارتباطات بین پدیده ها از ابزاری استفاده می کنند که به آن “درخت وقایع[2]” نام نهاده اند. در این درخت با استفاده از قوانین تفکر علمی می توان نشان داد که چه ریشه های مشخصی می توانند پشت اتفاقات جاری وجود داشته باشند و چه طرح و نقشه هایی می توانند اتفاقات جاری را رقم بزنند. البته، اگر محصول نهایی یک واقعه نامطلوب باشد به این ابزار درخت خطا[3] هم گفته می شود.
برای مثال همان جنگ بین دوکشور همسایه روسیه و اکراین رخ را در نظر بگیرید و اینبار فرض کنید بورکینافاسو تصمیم می گیرد تیروکمان های هدایت پذیر خودرا به یکی از دوطرف درگیری ارسال کند. کسی هم نمی داند که هدف بورکینافاسو از ارسال تیروکمان هدایت شوند از راه دور چیست؟ چه این ارسال تیروکمان را یک واقعه فرضی بدانیم یا یک خطای واقعی، بارسم درخت مربوطه می توان به نتایج جالبی رسید. مثل این که آیا هدف بورکینافاسو کسب درآمد از یک جنگ ویرانگر بوده است درآنصورت، درآمد حاصل از فروش تیروکمان ها چقدر خواهد بود ودر کجا هزینه خواهد شد؟ یا این که هدف بورکینافاسو کاملا انسانی و در راستای کاهش استفاده از بمباران های هوایی با مواد منفجره و جایگزینی آن با تیروکمان بوده است؟ بهرجهت خبر خوب این است که تیروکمان در برابر سایر ادوات جنگی، آنقدر ها هم مرگ آور نیست.
حال بعنوان ناظری که فقط از آن جا اتفاقی (!) رد می شدیم، چه باید کرد؟ آیا باید عمل بورکینافاسو را در ارسال سلاح محکوم کنیم یا بخاطر کمک به کاهش تلفات جنگی تشویق کنیم و یا این که اصلا توطئه ای در کار بوده و قصد کودتا در بورکینافاسو را داشتند؛ فقط می خواستند توجهات دولت آن جا را به صادرات تیروکمان جلب کنند؟ و یا این که عده ای دنبال بهانه ای برای تحریم بورکینافاسو وکاهش ارزش پول ملی آنجا بودند؟
خب، پاسخ به این مجموعه از سوال ها را می توان با رسم درخت وقایع شناسایی و سناریو های احتمالی را ارائه داد. درختی که ریشه هایی[4] دارد و این ریشه ها موضوعی را آشکار می کنند بنام “سیاست” که سال های زیادیست که گفته اند که پدرومادری ندارد. پدر و مادر ندارد یعنی خودش ریشه است. نداشتن پدرو مادر رانباید به این مفهوم گرفت که سیاست براصول شناخته شده ای استوار نیست. ریشه ای هست که درخت تنومندی را می سازد و این درخت می تواند میوه هایی را تولید کند. اعم از تلخ ویا شیرین. ولی خود این ریشه از کجاست، هنوز دقیقا کسی نمی داند. قرآن مثالی می زند از دو درخت بنام های شجره طیبه[5] و شجره خبیثه[6] که برداشتی که از آیات مربوط به آن می شود این است که ریشه ها از نوع کلمه هستند. کلمه ای که یک مفهوم را بیان می کند. مفهومی که نشان دهنده یک سیاست است. سیاستی که می تواند درختی بارور با میوه های شیرین زیاد داشته باشد و یا درخت خبیث و زهرآگینی که نفرت و ویرانی به بارآورد. ولی هنوز مشخص نیست که خود این کلمات (مفاهیم) از کجا می آیند. مثلا بشری که برای اولین بار کلمه “نژاد برتر” را مطرح کرد و سخن از وجود نژاد برتر کرد آن هم براساس رنگ پوست بخشی از صورت، این کلمه خبیث را از کجا آورد؟ دقیقا مشخص نیست. برای همین است که نمایش درخت وقایع و خطا همیشه لازم خواهد بود تا از خطرات این کلمات خبیث کم کنیم.
در این رابطه، جدا از روش های مهندسی، هنرهای مدرن وخصوصا هنر هفتم هم سعی کرده اند چنین مشکلاتی را به نمایش در آورند. آن ها هم قادرند یک درخت واقعه را که چند ده سال شکل گرفته است در یک الی دوساعت به نمایش درآورند. تکنیکی که به نام شبیه سازی سریع[7] مشهور است. از بهترین نمونه های بکارگیری چنین روشی فیلم های مرتبط به بازسازی وقایع معروف تاریخی هستند، مثل “اسپارتاکوس”، “ده فرمان”، “گلادیاتور” و یا “آخرین سامورایی”. این آخری که ماجرای فیلم به وضوح نشان می دهد که تیروکمان به همراه شجاعت و غیرت و تمام صفات حسنه انسانی، مجموعه ارزشمندی هستند که برای کسب قدرت کارایی ندارند. در مقابل این سیاستمدارانی هم هستند که به هیچ یک از این صفات انسانی مزین نیستند ولی در عوض با ترفند هایی می توانند به راحتی قدرت فرمانروایی را کسب کنند. سیاستمدارانی که با نام حقوق انسانی جنگ راه می اندازند و هرکلمه طیبه ای را به کلمه ای خبیث تبدیل می کنند تا بهانه ای باشد برای جنگ افروزی . جنگ هایی که نه عادلانه است و نه منصفانه و اگر کسانی باشند که در چنین جنگ هایی بدنبال نمایش شاخص های ویژه انسانی چون شجاعت و غیرت باشند؛ دست برقضا بخت با آن ها یار بوده و بزودی در جنگ شکست خواهند خورد. ولی در عوض داستان های آموزنده زیادی را برای نسل بعد از خود بجا می گذارند تا شاید در فقر و فلاکت اقتصادی به آن ها افتخار کنند!
و اما بد نیست، بطور خلاصه اشاره ای کنیم به موضوع صدور پهپادهای ایرانی به روسیه. این که پهپاد های ایرانی به روسیه تحت چه قراردادی و چند تا صادر شده یانشده باشند؛ اصلا مهم نیست. این که کاربرد های عملیاتی پهپاد ها چه باید باشد هم اصلا مهم نیست. این که اصلا چنین خبری توسط چه کسانی پخش شده باشد ولی مهم است. زیرا طرح چنین موضوعی به معنای دخالت ایران دریک درگیری محسوب می شود که با این همه گرفتاری، به دردسرهای آن نیازی نداشتیم. ولی حالا اگر ایران بند کفش مخصوص پوتین سربازی هم به روسیه صادر کرده بود، بازهم به معنای دخالت ایران در یک جنگ را داشت. ولی بسته به این که درخت سیاست، سیاستمداران چه میوه ای را باید به بار بنشاند ریشه های خباثت میوه های تلخ متفاوتی را خواهد داد. مثلا فکرش را بکنید که اگر قرارباشد پدافند اکراین هربار یک موشک چهار ملیون دلاری آمریکایی را برای سرنگون کردن یک پهپاد چهل هزاردلاری ایرانی خرج کند؛ غربی هاچقدر از ایران نا امید خواهند شد. و حالا اگر همزمان تحریم های بیشتر اقتصادی ایران از سوی غرب شرایط بهتری را برای روسیه در فروش نفت و گازش فراهم کند، غربی ها از بی سیاستی ایران چقدر عصبانی خواهند شد.
راستی داشت یادم می رفت؛ در لایه ورزش، فدراسیون فوتبال روسیه نهایتا نپذیرفت این کشور به فدراسیون فوتبال آسیا به پیوندد. چقدر خوبه که روس ها حتی برای فوتبال شان ترجیح می دهند در اروپا باشند و تحریم شوند تا این که در آسیا باشند و بازی کنند. یعنی هی خودتون رو نخود آش این جنگ اروپایی ها نکنید. نگران ارزش پول ملی تون باشید.
ساده لوحانه است که به هرکسی که بند کفش و تیروکمان می خواهد، بعنوان یک مشتری نگاه کنیم. این یعنی، طبق نظریه سیستم به هرکسی نباید بند کفش و تیروکمان فروخت. شاید آن بند کفش را برای خفه کردن خودتان لازم داشته باشد و تیروکمان را هم برای روز مبادا که بند کفش پاره شد. خب راستش همکاری مقتول با قاتل یا مظلوم با ظالم؛ هیچوقت استراتژی هوشمندانه ای نبوده
هزارپای لنگ



