ماجرای همکاری دزد و دیکتاتور

ویراستار : هدیه
درنگاه اول خیلی سرراست به نظر می رسد؛ دزد به کسی می گویند که دزدی می کند و دیکتاتور هم به کسی می گویند که “دیکتاتوری” می کند. ولی با همین جملات ساده چند سوال جدی ایجاد می شود. مثل اینکه، آیا اول دزد ها ظاهر شدند و از روی رفتار[1] آن ها بود که ما به عملی به نام “دزدی” پی بردیم و یا برعکس در اذهان ما انسان های اشرف مخلوقات عملی بنام دزدی به تصویر کشیده شد و با شرح و بیان آن بود که عده ای از ما تصمیم گرفتند دزدی کنند. در مورد دیکتاتورها هم همین سوالات را می توان طرح کرد و نهایتا این که آیا بین رفتارهای دزد ها و دیکتاتورها ارتباطی وجود دارد یا مستقل از هم چنین کارهایی را می کنند؟
خب، نظریه سیستم مدعی است اگر در لایه ای ازیک سیستم پدیده ای رخ می دهد، پدیده های مشابه آن رادر هرلایه دیگری از آن سیستم می توان یافت. یعنی اگر در جوامع انسانی دزدی رخ می دهد، بدانید که در طبیعت هم رخ می دهد. برعکس اگر در طبیعت موجوداتی بنام انگل ها هستند، در جوامع متشکل از انسان ها باید بتوانید انسان هایی را پیدا کنید که چون انگل ها رفتار می کند. واگر در طبیعت بین برخی از فعالیت ها ارتباطی باشد؛ در جامعه انسانی هم بین آن ها ارتباطاتی هست.
حالا سوال اینجاست که در طبیعت چگونه دزدی و دیکتاتوری رخ می دهد و آیا می توانیم مشخص کنیم که چه ارتباطی بین آن ها وجود دارد؟ برای پاسخ به این سوال باید دید که نقش های طبیعی چگونه انتخاب می شوند و بدنبال آن دریک سیستم اقتصادی-اجتماعی، افراد جامعه چگونه نقش های خود را انتخاب می کنند. این سوال از این جهت اهمیت دارد که درطبیعت موجودات با رفتار های ثابت به دنیا می آیند. یعنی گربه ها تا آخر عمر گربه باقی می مانند و اسب ها هم به همین شکل؛ اسب به دنیا می آیند و اسب هم از دنیا می روند. ولی در مورد انسان ها چنین روندی کمی پیچیدگی دارد. مثلا خود من استاد دانشگاه به دنیا نیآمده ام ولی این که چگونه شد که شغل استادی دانشگاه را انتخاب کردم روند چندان سر راستی نداشته و تازه اصلا هم مشخص نیست که تا پایان عمر استاد دانشگاه باقی بمانم. از طرف دیگر، گربه ها برای اینکه گربه ای تمام عیار شوند نیاز به تمرین زیادی ندارند ولی برای من استاد دانشگاه شدن و استاد دانشگاه ماندن، نیازمند تمرین زیاد و هم استعداد شخصی بوده است. والبته حجم زیادی از روابط و شرایط جامعه هم در تصمیمات من دخالت داشته اند. در حالیکه گربه ها هیچگاه بخاطر شرایط اقتصادی گربه نشده اند و از گربه بودن هم انصراف نمی دهند. برای درک تفاوت های سیستم های اقتصادی-اجتماعی با سایر موجودات و این که چطور انسان ها جایگاه وشغل خودرادرجامعه انتخاب و یا تغییر می دهند، نیازمند یک مدل فراگیر از جامعه هستیم. مدلی که معمولا از یک مدلی طبیعی سرچشمه می گیرد. زیرا سیستم های طبیعی کماکان کاملترین نمایشگاه نقش های مختلف درجهان هستند. احتمال زیاد باید به خاطر داشته باشید که قابیل پس از کشتن هابیل از یک کلاغ یاد گرفت تا چگونه جسد او را پنهان کند.
باداشتن چنین مدلی قاعدتا باید بتوانیم درمورد نحوه حضور و تاثیر گذاری اشخاص هم اظهار نظر کنیم. کسانی چون نادرشاه و شاه عباس و مولوی و فردوسی، کپلر و انشتین و حتی هیتلر و ترامپ! درحالت کلی مایلیم بدانیم آیا این شرایط جامعه زمان مثلا مولوی بوده که توانسته از یک مرجع متشخص دینی یک عارف و شاعر شوریده بسازد و یا این خود مولوی بودکه شرایط زمان خود را مهیا دید تا آن صورت از شوریدگی را در آن بستر زمانی به نمایش بگذارد.
این شیوه زمانی جذابیت بیشتری داردکه وقتی جامعه به یک فردوسی یا نادر شاه نیاز دارد بشود آن شخصیت دلخواه را ایجاد کرد. البته واضح است که در زمان نادرشاه شغل “خلبانی” وجود نداشته تا نادر افشار بین شاهی و خلبانی برسی کند. بنابراین اولین نکته ای که در انتخاب نقش ها آشکار می شود همین است که تعداد زیادی از آن ها حاصل تکنولوژی و فناوری هایی هستند که تاریخ مصرف محدودی دارند ویا در همه جغرافیای زمین مورد نیاز نیستند. برای مثال در قطب شمال حرفه ای بنام “یخچال فروشی” نداریم و در حوالی استوا هم سورتمه رانی شغل محبوبی نیست. اما تاریخ سیستم های اقتصادی-اجتماعی نشان می دهد که تعدادی از نقش های پایه ای هستند که همیشه وجود داشته اند، مانند خرید و فروش ویا دزدی. به تبع چنین نقش هایی افرادی هم بوده وهستند که نقش خریدارو یا فروشنده و یا دزد را برگزیده اند. و همچنین نقش های ثانویه ای هستند که از نقش های پایه ای ریشه گرفته اند؛ مانند معاوضه و رقابت و عده دیگری هم این نقش های ثانویه را برای خود انتخاب و به بازرگان و دلال بدل می شوند. درکل، نقش های موجود در جامعه، مشابه طبیعت، همیشه جنبه مثبت و هم افزایی برای ارتقاء کیفیت زندگی در سطح جامعه و طبیعت را نداشته اند. بلکه جنبه های منفی و کاهنده در هردو میدان وجود داشته اند. نتیجه این که اگر در طبیعت گلی شکفته می شود و خوشه گندمی به بار می نشیند، انگلی هم هم هست که بیکار به تماشا ننشسته و اگر در کنار ما باغداری هست که میوه تولید می کند، دلالی هم وجود دارد که نقشه هایی برای سوء استفاده در سر می پروراند. یعنی همواره در هر سیستمی اعم از طبیعی و انسانی کنار نقش های موثر و کارساز نقش های متعارض آن ها نیز وجود دارند.
در میان نقش های پایه، چندین نقش انگلی هستند که بسیار جلب توجه می کنند و از ضروریات پایداری سیستم همین است که بتوان زایشگاه چنین نقش هایی را آشکارا ترسیم کرد. برای این آشکارسازی جامعه را همچون یک کاسه بزرگ که در برگیرنده تمام نقش هاست در نظر می گیریم. در این کاسه بزرگ همه اعضاء جامعه حضور خواهند داشت و همچنین این کاسه نمایانگر حجم ثروتی است که در همان سیستم اقتصادی-اجتماعی قابل تولید خواهد بود. اکنون، ممکن است نقش های حاضر در جامعه را براساس رفتاری که افراد با این کاسه ثروت دارند، مشخص کرد؛ اعم از این که آن افراد کارگران ساده کارخانه ها باشند یامدیران و وکلای مجلس یا وزرا ویا حتی نیروهای نظامی و انتظامی و اساتید دانشگاه تا معتادان و کسبه و اوباش. در این تقسیم بندی سیستمی، عناوین رایج اهمیتی ندارند و فقط ارتباط بین فرد و کاسه ثروت است که جایگاه و عنوان شغلی او را مشخص می کند. از این دیدگاه که چگونه با کاسه ثروت در ارتباط هستند؛ در آن می ریزند و از آن برمی دارند. قاعدتا اگر سرجمع ورودی به کاسه ثروت جامعه بیشتر از برداشت از آن باشد، جامعه رو به رشدی پایدار خواهد داشت و هر روز بهتر از دیروز است. و برعکس اگر برداشت از کاسه ثروت بیشتر از ورودی به آن باشد، جامعه روبه ضعف و افزایش نارضایتی ها خواهد گذاشت؛ و هر روز دریغ از دیروز.
حال اگر افرادی باشند که هر از گاهی بیشتر از آنچه که در کاسه ثروت می ریزند، از آن برداشت نمایند، می توان نام “دزدی[2]” بررفتار آن ها نهاد. در همین حال، اگر کسانی باشند که کاسه ثروت جامعه را به طریقی سوراخ نمایند که از هرگوشه وکنار آن بتوانند به سود خود برداشت نمایند، دیگر نمی شود به این رفتار “دزدی” و یا حتی “دله دزدی” نام نهاد؛ بلکه این یک رفتار “انگلی”[3] است. درکنار دزدها و انگل ها البته اگر عواملی هم باشند که بسیار کمتر از آنچه که در کاسه ثروت جامعه می ریزند برداشت کنند، آن ها را هم می توان قهرمانان ملی آن جامعه نامید و یا شاید تعدادی خیالپرداز!
چند نکته در اینجا قابل تاکید است. اول این که کار یک “دزد” یا “دله دزد” یک عمل مقطعی است در حالیکه براساس درکی که از رفتار انگل ها در طبیعت داریم، رفتار انگلی حالتی پیوسته دارد. می توان چنین برداشت کرد که یک دزد تحت تاثر شرایط اقدام به دزدی می کند؛ در حالیکه انگل ها کار روزمره شان دزدی و برداشت از منابع دیگران است. شواهد طبیعی نشان می دهد که انگل ها موجوداتی باهوش هستند بطوریکه می توانند همیشه راهی برای سوء استفاده از محیط و یا سوراخ کردن کاسه ثروت جامعه پیدا کنند تا بطور پیوسته از آن برداشت نمایند. هرچند که علیرغم هوش زیاد، دوام زیادی ندارند. زیرا موجودات حریصی بوده و فاقد مکانیزم های دریافت بازخورد وکنترل رفتار خود هستند. برای همین، در فزایند برداشت ثروت همچون سرطان ترمزی برای جلوگیری از رشد بیشتر و برداشت بیشترندارند ونهایتا جامعه میزبان و سپس خودرا به نابودی می کشانند.
بررسی های میدانی نشان می دهد که علیرغم تنوع انگل ها الگوی رفتاری آن ها شباهت های زیادی به یکدیگر دارند. یک انگل در قدم اول نشان می هد که بی خطر است تا میزبان حضور او را جدی نگیرد و یا بخش های دفاعی موجود به آن حمله نکنند. در مرحله بعد، کار انگل این است که به میزبان بقبولاند که برخی از وظایفش را بر زمین گذاشته و از اجرای منظم آن ها صرفنظر کند و نهایتا در مرحله سوم به میزبان می قبولاند که داشته و سرمایه های خودرا نادیده بگیرد. با تکمیل این سه مرحله، انگل قادر خواهد بود که به برداشت از منابع و داشته های میزبان بپردازد. با استناد به این مدل از رفتار انگل ها در طبیعت، می توان انتظار داشت که انگل های جوامع انسانی هم همینطور رفتار کنند. یعنی در سیستم های انسانی نیز انتظار براین است که انگل ها با همان شیوه رایج در طبیعت عمل کنند. یعنی ابتدا خودرا بی خطر و خودی نشان می دهند. با جملاتی چون “شما نگران نباش” آغاز کرده و پس از آن ” وظایفت را بسپاربه من” که بعد از مدتی تبدیل می شود به “شما به این ها کار نداشته باش” و نهایتا این که “اصلا به شماها مربوط نیست”. اکنون سوال دیگری طرح می شود و آن این که آیا این مدل از کاسه ثروت می تواند نقشی بنام “دیکتاتوری” را هم تشریح کند؟
براساس مطالعات انجام شده، می توان چنین خلاصه کرد که “دیکتاتوری” یک ویژگی ثانویه است که توسط یک انگل ایجاد می شود. بعبارت ساده تر، اجرای روش های نرم و جملاتی چون “شما نگران نباش” و ” بسپارش به من” و “شما به این ها کار نداشته باش” و “اصلا به شماها مربوط نیست” ایده انگل هاست که توسط دیکتاتورها اجرا می شود. بعبارت ساده تر، نقشه انگل ها برای برداشت از کاسه ثروت جامعه توسط دیکتاتور ها اجرایی می شود بطوریکه می توان نتیجه گرفت که آن ها بازوی نرم افزاری انگل هایی هستند که در همان نزدیکی ها حضور دارند.
لازم به توضیح است که عده ای اصرار دارند که چنین نوع از دیکتاتوری ریشه در تفکرات مذهبی دارد وبا استفاده از قواعد مذهبی راحت تر می توان مردم را با بهانه برداشت های آخرت از ثروت دنیوی خود جدا کرده اموالشان را به غارت برد. با اینحال مستنداتی دردست است که چنین روشی از آموزه های مذاهب نیست. عبارت هایی مثل “دنیا مزرعه آخرت است[4]” و یا “همه شمامورد بازخواست قرار می گیرید[5]“. گویای این است که در یک جامعه اسلامی همه آحاد جامعه باید نقش های مثبت داشته باشند ونقش های انگلی قابل پذیرش نیستند. و این که همه مورد سوال قرار می گیرند نشان دهنده همین است مسئولیت بردوش همه است. با استفاده از همین مفهوم بوده که کسانی برای مدت ها مدعی بودند که امکان ظهور دیکتاتوری در یک حکومت اسلامی وجود ندارد.
واقعیت این است که سیستم های طبیعی قبل از سیستم هایی که به دست انسان ها ایجاد شده اند وجود داشته و به تعادل رسیده اند. هرچند که ما انسان ها بخشی جدایی ناپذیر از همین ابر سیستم طبیعی هستیم وخواهیم ماند ولی تفاوت هایی جدی با سایر موجودات حاضر در طبیعت داریم. موجودات دیگر همزمان با تولد به استعداد های خود آگاه هستند. درحالیکه ما انسان ها طیفی از توانایی و استعداد های متفاوتی را داریم که در اندرکنش با سایر آحاد جامعه آشکار می شوند. آشکار شدن چنین استعداد های فردی هم نیازمند تحریک است و هم هدایت و از این جهت فرایندی زمانبر محسوب می شود. نتیجه این که انسان های انگل زمان قابل توجهی نیاز دارند تا استعداد های شگرف خود را در نابودی جامعه آشکار کنند. در این میان معمولا دیکتاتورها کمتر متوجه این واقعیت می شوند که بازیچه دست انگل های هوشمند بوده اند تا این که بسیار دیر می شود. تاریخ سیستم های اقتصادی-اجتماعی همین را نشان می دهد که دیکتاتورها می آیند و می روند ولی انگل ها فقط تغییر مکان و یا تغییر قیافه می دهند.
تصور کنید ماشین شما کنار خیابان پارک شده و می بینید فردی در حال بازکردن در آن است. مطمئن هستید او یک دزد است. جلو می روید تا دزد شما را ببیند. ولی او خیلی خونسرد و با اعتماد به نفس به بازکردن در مشغول است و اهمیتی به حضور شما نمی دهد. فریاد می زنید “آی دزد” .تا کسی به کمک بیاید و دزد هم بترسد. دزد خونسردانه نگاهی می کند و همراه با شما فریاد می زند “آی دزد” ! در آنصورت چه خواهید کرد؟
خب، راستش مشکل سیستم های اقتصادی-اجتماعی در این نیست که نقش های انگلی زیاد هستند، مشکل زمانی است که انگل ها همراه با برداشت از ثروت جامعه، فریاد عدالتخواهی هم سر بدهند. طوری گیج کننده که اگر بازیکن فوتبال هم باشید، به جای بازی کردن وسط زمین بنشینید و بازی را نگاه کنید
هزارپای لنگ
[1] Function
[2] Steal
[3] Parasitic behavior
[4] الدنیا مزرعهالاخره
[5] کلکمْ راعٍ، وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ- هر کدام از شما مسئول هستید



