لطف شما شده حقوق مایا لطف ما شده حقوق شما

ویراستار : هدیه
علمای سیستم برمبانی خاصی ادعا می کنند که سیستم های اقتصادی-اجتماعی عمر محدودی دارند ولی در این که چگونه این عمر به پایان خودش می رسد، اختلاف نظر هایی وجود دارد. البته اگر نظریه پردازان ومدیران سیستم بتوانند رفتار و مفاهیم عملیاتی سیستم را همگام با تغییرات در تکنولوژی و نیازمندی های جامعه ارتقاء دهند دوام سیستم می تواند بیشتر شود. هرچند که ادعای سنگینی است؛ با اینحال جدا از شواهد تاریخی موجود در تایید این ادعا، چنین مفهومی را در قرآن هم پیدا می کنید[1]. البته متخصصین امر باین باورند که عمر یک سیستم به پارامتر های زیادی بستگی دارد ولی مهمترین آن ها درپنج محور خلاصه می شود که ستون های مدیریت روابط اجتماعی محسوب می شوند. اگر این پنج ستون از ابتدا ضعیف بوده و یا در طول زمان صدمه ببینند، عمر سیستم کاهش و اگر ستون ها تقویت شوند عمر سیستم افزایش می یابد. در حالت کلی، تبیین شفاف و آموزش همگانی این ستون ها مهم و درک فرایند تضعیف و جابجا شدن آن ها حیاتی و سهل انگاری در این دو مورد هم منجر به تضعیف و نهایتا فروپاشی یک سیستم می شود. حالا این پنج ستون کدامند؟
در یک معرفی ابتدایی اسامی این پنج ستون عبارتند از حقوق[2] – وظایف[3]– امتیازات[4]– خطاها[5] و تنبیهات[6]. و جالب اینجاست که این پنج ستون همیشه در دو شاخه فرمان دهنده و بقیه مردم تنظیم می شوند. فرمانروایان همان صاحبان قدرت هستند که به اشتباه به آن ها گفته می شود “مسئولین”. مردم هم که مردم هستند. فرمانروایان همان حاکمانی هستند که مشخص می کنند مردم چه کارهایی را باید بکنند و چه کارهایی را نباید بکنند. به این ترتیب است که مردم هم به اشتباه تصور می کنند که سرنوشت شان در اختیار خودشان نیست و باید تصمیمات را بپذیرند و اجرا کنند. در شرایط آرمانی، البته نباید تفاوتی بین مردم و تصمیم گیران جامعه باشد، ولی مطالعات میدانی نشان می دهند که به طرز شگفت آوری قانون گزاران خودرا ملزم به رعایت قوانینی که خودشان وضع کرده اند، نمی دانند. برای همین از همان اول خوش خیالی را به کناری می گذاریم و دو مجموعه متفاوتی را برای مردم و صاحبان قدرت تعریف می کنیم. با این همه، نباید تفاوت در امتیازهای بین قانونگزار و مردم منجر به اختلاف سطح و تولید شکاف[7] های اجتماعی بشود و حتی اگر شکافی هم ایجاد شد، نباید اجازه دهند تاشکاف مربوطه ناپایدار و موجب کاهش عمر سیستم شود.
جای خوشوقتی است که این روزها معرفی و تبیین این پنج ستون اصلا کار سختی نیست. از یک طرف در تبیین آن ها ادیان نقشی تاریخی داشته اند و از طرف دیگر درشرایطی هستیم که کشورهای جهان هم می توانند از تجربیات تاریخی یکدیگر استفاده کنند. درسال های اخیر شبکه های اجتماعی هم اضافه شده اند که با گردش حجم زیادی از اطلاعاتی گیج کننده می توانند همه را حداقل به تفکر وادارند. البته با همه این منابع، اخبار جهانی کماکان نشان می دهند که سرجمع رفتار بشر هنوز تا حد زیادی با وحشی گری و تضییح حقوق خود و دیگران همراه است. و از علائم هشدار دهنده آن هم می توان به همین تخریب محیط زیست و از بین رفتن گونه های متفاوت جانوری و گیاهی اشاره کرد. واما ماجرای تدوین این پنج ستون جامعه و جابجایی آن ها، ماجرای پیچیده ایست که فقط به خلاصه ای از آن می پردازیم تا روشن بشود چگونه در حضور این همه تکنولوژی و مظاهر متفاوت شهر نشینی هنوز می توان به سهولت برده داری کرد، دزدی و جنایت را سازمان یافته و حتی قانونمند اجرا کرد. ولی چطور؟
ماجرای این ستون ها از زمانی بسیار دور آغاز می شود که انسان ها بصورت خانواده هایی کوچک با طبیعت همراه بودند و خود را بخشی از طبیعت می دیدند. از این جهت، چاره ای نداشتند تا رفتار خودرا با قوانین طبیعت هماهنگ کنند. هرچند که سرپناهی داشتند ولی درعمل در کوه و دشت و بیابان زندگی می کردند. شواهد زیادی هست که چنین انسان هایی حقوق و امتیازات خودرا با درکی که بزرگتر هایشان از چرخش طبیعت داشتند و تجربیات نسل های قبل مشخص می کردند. همه اعضاء خانواده هم باور داشتند که بزرگانشان با منافع جمع آشناتر بوده و برای سود جمعی تصمیم می گیرند. به تدریج و با افزایش جمعیت، بشر از طبیعت فاصله گرفت و فرایندی را آغاز کرد که منجر به ایجاد قبیله ها شد. قبیله هایی که از چندین خانواده تشکیل می شدند . در چنین شرایطی او نیاز به قوانینی داشت که اینبار جدا از طبیعت و زاییده تفکرات بزرگان قبیله بود. تفکراتی که هنوز با نظم طبیعی همراه بودند. با گذر زمان، قبیله ها بزرگ و بزرگ تر شدند و شهر های کوچک شکل گرفتند. با فاصله گرفتن از طبیعت و قوانین طبیعی، به تدریج منش های جدیدی در بشرآشکار شد. رفتاری که از خشونت های ظاهری طبیعت وحشی متفاوت بود. شاید خوی وحشی گری بشر در طبیعت وحشی چندان فرصتی برای آشکار شدن نداشت ولی اکنون که او در شهر ها زندگی می کرد وآزاد تر از قبل به نظر می رسید، این آزادی نیاز به مهار کننده ای داشت. از این جهت خیلی زود متوجه شد که نیازمند الگوهای مشخصی است تا هریک از افراد جامعه جایگاه و محدودیت های خود را بشناسند. اکنون دیگر بجای یک رئیس قبیله؛ نیاز به قانونگزار و حاکم داشت؛ حاکمی با توانایی های فردی ویژه تا پنج ستون اداره جامعه را مشخص کند. از این دیدگاه و براساس شواهد تاریخی وظیفه اصلی “حاکمین” و “فرمانروایان” تبیین و اجرای همان پنج ستون بوده است.
زمان گذشت و شهر ها بزرگتر شدند و تعداد شهر نشینان هم افزایش یافت و تسلط بر منابع طبیعت روند افزایشی پیداکرد. در شرایط جدید، حکومت و تقسیم متوازن منابع طبیعی بین مردم کار آسانی نبود و فرمانروایان دیگر به تنهایی و با احکام فردی نمی توانستند خواست های متفاوت مردم را مدیریت کنند. در چنین شرایطی، به شهادت تاریخ عده ای ظهور کردند که خودرا پیام آور و فرستاده موجودی برتر (خدا) نامیدند. آن ها به تعریف جایگاه های شخصی مردم، حقوق و جرمهای فردی و اجتماعی پرداختند. حضور چنین افرادی و تبیین دستورات دینی قاعدتا باید موجب سهولت حکمرانی هم می شد ولی خب همیشه اینگونه نبود. با این که فرامین منتسب به ادیان در اصول به تبیین همان پنج مورد (حقوق، وظایف، امتیازات، خطاها و تنبیهات) می پرداختند ولی آن ها یک ویژگی جدی دیگری را هم به همراه خود آوردند. و آن این که بخشی از پاداش و تنبیهاتی که ارائه می دادند برای جای دیگری بود بنام “آخرت”. و همین پیاده سازی و اجرای آن ها را در جامعه با چالش هایی روبرو کرده و حتی می توانست مورد سوء استفاده قرار دهد. بهرجهت چالش بزرگی بود که جامعه ای را اداره کرد که دوتا از پنج ستونش در جای دیگری بنام آخرت بنا شده باشد. البته باید پذیرفت که کتب منتسب به ادیان ابراهیمی از تورات موسی تا انجیل و نهایتا قرآن خودشان هم به این موضوع توجه داشتند و برای همین تاکیدشان بیشتر بر روی مراعات تکالیف فردی بود.
با گسترش شهر ها و کوچک تر شدن سهم طبیعت، محدودیت های برداشت از منابع طبیعی نیز آشکار تر می شد، ولی تصمیم بشر در تسلط بیشتر بر طبیعت ادامه پیدا کرد. بشری که صاحب تکنولوژی های شگفت انگیز شده بود، این بار وحشی گری های خود را در جنگ هایی که دیگر ابعادی جهانی داشتند آشکار کرد و این گونه می نمود که حق مشخصی برای محیط زیست خودش و بسیاری از مردم قائل نیست و به این ترتیب تقسیم متوازن تقسیم منابع طبیعی بین جوامع و در جوامع سخت تر و سخت تر شد. این که چرا ادیان در مدل ارائه شده ای که داشتند مورد سوء استفاده قرارگرفته و نتوانستند از جنگ های بیهوده جلوگیری کنند و یا کمکی برای حفظ محیط زیست باشند، به این ارتباط داده می شود که از دیدگاه مذاهب، جامعه دنیایی اساسا مکانی گذرا بود. هرچند که از دیدگاه آن ها، با اینکه دنیا جایی دائمی برای ماندن نیست ولی چون مزرعه ایست که باید از آن محافظت کرد تا بتوان از محصولات آن برداشت نمود. برداشت هایی متناسب با وظایف؛ ولی در دنیایی دیگر بنام آخرت[8]. براساس همین مدل بود که پیامبران حقوق مردم را در برابر یکدیگر و در برابر فرمانروایان در جامعه، مشخص می کردند. ولی با نوآوری های بشر در بکارگیری تکنولوژی های جدید و به غلبه بر منابع طبیعی و در نتیجه افزایش برداشت از آن؛ مفهوم مزرعه بودن این دنیا و حواله دادن پاداش و تنبیهات مرتبط با این مزرعه دنیایی به زمانی دیگر بنام آخرت، مذاهب را در ارائه روشی برای اداره فعالیت های روز مره دراین دنیا با چالشی جدی مواجه کرد و همین فضایی را ایجاد کرد که فرمانروایان و علاقمندان حفظ قدرت به باز تعریف ستون های اداره جامعه دست زدند. ولی چطور؟
در تعاریف ابتدایی اداره یک سیستم اجتماعی، “حقوق فردی” به مجموعه ای از امتیازات دنیایی گفته می شود که تحت هر شرایطی به یک فرد در این دنیاتعلق می گیرد. یعنی نه تنها در طول عمر دنیایی او دائمی هستند، بلکه اگر فرد جانش را هم از دست بدهد، هنوز می توان آن حقوق را بعد از فوتش در این دنیا پیگیری کرد. دربرابر حفظ چنین حقوقی است که “وظایف اجتماعی” همان فرد در این دنیا مشخص می شوند. وظایف فرد کارهایی است که همان فرد تحت هر شرایطی باید در این دنیا انجام دهد، مگر این که به دلایلی توانمندی انجام آن ها را از دست بدهد. ولی حالا تصورش را بکنید که اگر وظایف اجتماعی یک فرد طوری تعیین شود که فرد از انجام آن ها عاجز بوده و یا تمایلی به انجام آن ها نداشته باشد، در آنصورت بهانه کافی برای فرمانروا ایجاد می شودکه حقوق آن ها راسلب کند. در حالیکه وظایف اجتماعی افراد باید هماهنگ با توانمندی ها و انگیزه های فردی آن هاباشد، نه این که وظایف طوری باشد که هیچ انگیزه ای برای انجام آن ها نداشته باشد. در مثالی آشکار اصرار بر نوع خاصی از پوش برای زنان از همین موارد است. در این مورد، قانونگزار وظیفه ای را برای عده ای از افراد جامه چنان تعریف نموده است که تمایلی به انجام آن ندارند.
باید اضافه کرد که هرفرد در کنار انجام وظایف دنیایی اش ممکن است امتیاز وسود اضافه ای هم در این دنیادریافت کند. با این تفاوت که “سود” اضافه مجموعه ای از امتیازات است که تحت شرایط مشخصی به فرد تعلق می گیرد، نه برای همیشه و نباید بعنوان “حقوق” در نظر گرفته شود. حقوق در برابر انجام وظایف است و سود برای فعالیتی اضافه بر وظایف و نباید شرایطی ایجاد شود که یک فرد نتواند تشخیص دهد که حقوقش را گرفته و یا سودش را و نباید کاری کرد که فرد متکی بر سودی باشد که همیشگی نیست. پرداخت “یارانه” نمونه واضح چنین شرایطی خطرناکی است.
در کنار سود، پدیده ای هم هست بنام “پاداش[9]” که موضوع قابل تاملی است. پاداش معمولا به شرایط فرد گیرنده آن بستگی ندارد، بلکه با تشخیص یک مقام برتر و برای تقویت جایگاه همان مقام برترداده می شود، همان بخشش از کیسه معروف خلیفه که اثرش فقط تحکیم جایگاه خلیفه و فرمانرواست. موضوع پاداش از جهاتی بسیار بحث برانگیز است و برخی مدعی هستند که امکان پرداخت پاداش برای مقامات برتر نباید به سادگی فراهم باشد. یعنی، اگر فردی وظایفش را انجام می دهد باید همان حقوق و امتیازاتش برای قدردانی از اوکافی باشند و لزومی به پرداخت پاداش نیست و اگر قرار است پاداشی به فردی تعلق گیرد باید بخاطر انجام کاری بسیار فراتر از وظایفش باشد، در غیر اینصورت پاداش فقط بهانه ای برای فرمانروایان برای تحکیم جایگاه خودشان است و همین امر می تواندمنجر به بروز شکاف های طبقاتی در سیستم بشود.
ستون نهایی مدیریت جامعه، مجموعه تنبیهات و مجازات هاست. تنبیهاتی که باید بطور مشخص برای ارتکاب خطاها و متناسب با آن ها باشند و نمی توان آن ها را مستقل از خطاها مشخص کرد. با این حال درطول همه این سال ها دو مشکل اساسی رخ داده است. اول این که تنبیهاتی بدون توجه به تعریف خطای فردی تعیین شده اند و دوم این که سلب حقوق دائمی هم به مجموعه تنبیهات اضافه شده است. یعنی فرمانروایان برای خود این حق را قائل شده اند که بعنوان تنبیه، حقوق دائمی فردی را هم از او سلب کنند. به عبارت ساده تر، از نظر آن ها دیگر هیچ حق دائمی برای هیچ کسی وجود ندارد. بجای این که حقوق فرد و وظایفش مشخص شود، همه چیز بصورت پاداش و دربرابر انجام وظایفی که فرمانروا مشخص کرده داده می شود. در چنین شرایطی تنبیهات هم بخاطر خطای فردی نیستند، بلکه برای این هستند که فرد وظایف تعیین شده را انجام نداده است. در حالی که اگر فردی وظایفش را انجام ندهد، فقط نباید حقوقش را بگیرد و نباید نیازی به تنبیه او باشد. تنبیهات فقط باید برای انجام کارهای خطا باشند، نه برای انجام ندادن وظایف. ولی حالا اگر شما حاکم تنبلی باشید کافیست بجای مشخص کردن دو ستون، فقط یکی را مشخص کنید. یعنی وظایف فردی را مشخص کنید و بعد اصرار کنید که خطا همان انجام ندادن وظایف است. و بجای مشخص کردن تنبیهات هم بگویید حقوقتان را نمی دهیم یا نادیده می گیریم. به این ترتیب، جامعه ای که باید پنج ستون داشته باشد، عملا دو ستون خودش را از دست داده و متزلزل می گردد.
خبر خوب این که متخصصین سیستم برای این مشکلات راه حلی دارند. آن ها مدعی اند که یک سیستم برای رشدی پایدار باید در دوبخش مکمل هم مدیریت شود. بخشی که چون ریشه درختی کهن در زمین محکم و بدون تغییر باقی می ماند [10] و بخش هایی که چون شاخ و برگ درختان با فصول مختلف چهره عوض می کند[11] و می توان در مورد تغییر و بهبود آن ها تصمیم گرفته یا حتی برخی را قطع کرد تا جای آن شاخه نو تری بروید. ولی داستان به این سادگی ها نیست. در دنیای طبیعی سطح زمین است که مشخص می کند جایگاه ریشه درخت در کجاست و جایگاه شاخ و برگ ها در کجا. در این مورد، زمین یک سطح متمایز کننده نامیده می شود که از جنس خود درخت هم نیست. ولی مشخص می کند که ریشه در کجاست و شاخ و برگ ها در کجا. ولی در یک سیستم اقتصادی – اجتماعی نیاز است که این سطح متمایز کننده را خودجامعه مشخص کند. از دیدگاه تئوری سیستم، حقوق و وظایف اصول سیستم هستند و باید چون ریشه درخت از آن ها محافظت کرد و آن ها را ثابت و محکم نگاهداشت. و امتیازات و خطاها و تنبیهات شاخ و برگ های درخت جامعه هستند و می توان حسب شرایط آن ها را تغییر داد. اکنون تنهامشکلی که باقی می ماند همین می شود که چگونه سطح متمایز کننده را در یک جامعه ایجاد کنیم تا فرمانروایان وظایف و حقوق مردم را هر روز تغییر ندهند و همچنین امتیازات و خطاها و تنبیهات را برای عده ای دائمی بکنند. شاید بهترین شیوه برای این کار همان روشی باشد که علی (ع) در دوران کوتاه حکومتش سعی کرد نشان دهد. تشویق مردم به پرسشگری!
براساس اسناد تاریخی پیامبر اسلام روابط حسنه ای با یکی از مخالفینش به نام ابی لهب نداشت. در این رابطه قرآن می گوید “شکسته باد دستانت ای ابی لهب[12]“. تازه همین هم نیست، شگفت انگیز تر از این نحوه اشاره خدا به همسر ابی لهب است “زنش هیزم کش است که برگردنش ریسمانی بسته اند[13]“.
برداشت شخصی ام این است که برای تنبیه مخالفین، ایرادی ندارد، بجای تفنگ ساچمه ای یا اعدام از کلمات استفاده کنیم!
هزارپای لنگ
[1] وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ- اعراف 34
[2] Rights
[3] Duties
[4] Privileges
[5] Crimes
[6] Tort / Punishments
[7] Gap
[8] الدنیا مزرعهالاخره- پیامبر اسلام-
[9] Rewards
[10] Support System
[11] Mission System
[12] تبت يدا أبي لهب
[13] وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ



