مقاله

باغ وحش ذهن

ویراستار : هدیه

انتخاب عنوان برای یک متن اصال کار راحتی نیست؛ خصوصا وقتی که قرار باشد در مورد یک تضاد در رفتار
انسان ها مطلبی بنویسید که همه آن را تا انتها بخوانند و سرو ته مطلب هم به یکدیگر مرتبط باشد. برای
همین مردد بودم که برای این متن چه عنوانی مناسب تراست؛ همین یکی که االن هست یا “فریبکاری های
ذهن وحشی”. خب درست که در موقع نوشتن می شود به هرجایی سر زد ولی اول و آخر یک نوشتار باید به
1 هم مرتبط باشد تا خواننده در کائنات سرگردان نشود. و این بار می خواهم در مورد تضاد های ادبی
در
2 سیستم های مذهبی بنویسم. مثل “دنیا مزرعه آخرت است
” و یا “هرکس در این دنیا اقتصاد بلد نیست در
3 آن دنیا هیچ ندارد
. وچگونه هردوی این جمالت مهم در کنار کوهی از بدگویی ها در مورد دنیا، اهمیت خود
را از دست می دهند. فهمیدن این که چگونه می شود دنیای پست و بی ارزش و فانی مزرعه ای باشد برای
آخرتی که همه خیر است و پایدار و باقی؛ سرچشمه همه مشکالتی می شود که داریم و عجیب این که کسی
هم به خودش زحمتی نمی دهد که این تضاد را روشن کند!
پیدا کردن این تناقض ها در ایدئولوژی های مختلف برای خودش اگر هنری نباشد، حداقلش این که سرگرمی
منحصر بفردیست که می تواند انسان را ساعت ها به تفکر وا دارد. تفکری در باره حجم زیاد کارهای متناقضی
که هر روزه خودمان هم انجام می دهیم. مثال علی رغم این همه تعریف و تمجید از حقوق بشر و لزوم استفاده
از منطق روند رایج چنان است که آشکارا می بینیم راهی که بشر می رود به سمت و سوی بهتری نسبت به
گذشته هایش نیست. با این همه دانشگاه و موسسات تحقیقاتی و شبکه های اجتماعی و سازمان های پیچیده
ای که مدام در مورد حقوق بشر و رفتارهای انسانی صحبت می کنند، هنوز برای حل یک مسئله اجتماعی

1 Oxymoron
2
الدنیا مزرعه االخره )از گفته های پیامبراسالم(
3
من ال معاش له، ال معاد له )از گفته های پیامبراسالم(
راهی که بیشتر از همه به کار می رود، تحقیر و تهدید و خط و نشان کشیدن است. برای همین خواستم در
مورد فریبکاری های ذهن هایی بنویسم که وحشی هستند و خود را متمدن و طرفدار حقوق انسانی معرفی
می کنند. درست مانند شکنجه گری که بعد از باز کردن پیشبند قصابی، کت و شلوار می پوشد و مردم را به
مهربانی موعظه کند. در موقع نوشتن است که افکار وحشیانه نظم می گیرند و از خود می پرسید که برای ما
انسان های روی زمین چه تفاوتی می کند که مرگ و ویرانی در صحنه های جنگ روسیه در اکراین باشد یا
در زلزله های ترکیه و سوریه. چرا تعریف “کمک” به اکراین با “کمک” به ترکیه و سوریه این همه تفاوت
دارد، ولی به هردو “کمک” می گویند. سرچشمه این همه اختالف درکجاست؟ واقعا چه تفاوتی می کند که
کودکی که بزرگترین جرمش لگد زدن به یک توپ پالستیکی بوده، در اثر انفجار بمب کنارجاده ای صدمه
ببیند یا بمبی که از یک هواپیمای پیشرفته برسرش فرو ریخته یا فروریختن سقف خانه ای که در اثر زلزله
برسرش آوار شده یا بخاطر دستگیری نان آورش که به فقرخانواده شان معترض بوده؟ برای کدام یک از این
موارد است که راه حلی نداریم و الجرم کودکی باید صدمه ببیند.
واما، فریبکاری های ذهن الگوی های بسیار ساده ای دارند! درابتدا ذهن وحشی هیچ مشکلی را جدی نمی
گیرد. یعنی “هیچ مشکلی آنقدر مهم نیست که فردی را از برنامه های روزانه اش باز دارد”. همان جمله معروف
“این که مشکل مهمی نیست، مشکالت بزرگتر از این وجود دارند”. تا این که ذهن وحشی راه دیگری پیدا
می کند، اینطوری : “مشکل مهمی هست ولی مشکل من و شما نیست و تازه باید ریشه ای حل شود که کار
من و شما هم نیست”. در این حالت از ذهن، منکر وجود مشکالت نیستیم ولی اطکینان می دهیم که به ما
ارتباطی ندارد و درضمن نمی دانیم که به چه کسی هم مرتبط هستند و آخرین حربه ذهن وحشی هم این
است که همه مشکالت خواسته خدا هستند و غیرقابل عالج. نمونه بارز آن هم گسترش برده داری و
کشورگشایی هایی که میسیونر های مذهب مسیحیت افتخار آن را دارند که تاراج کردند ولی درعوض دوستی
عیسی مسیح را گسترش دادند. و نتیجه همه این وحشی گری های ذهن همین می شود که مشکالت هستند
و حل نشده باقی می مانند و ما قهرمانانه باید به درد ها عادت کنیم تا روزی که همه ادعا می کنند خواهد
آمد!
متخصصین سیستم، اما خیلی هم در این موارد بیکار نبوده اند. خالصه کارهایشان این است که آن ها ریشه
اصلی فریبکاری های ذهن را در مورد ناهنجاری های متعدد را ناشی از پذیرش اصلی می دانند به نام “اصل
4 کم بودن همه چیز” یا “اصل کم انگاری
” . این نظریه گستاخانه ادعا می کند “همه چیز به اندازه کافی برای
همه وجود ندارد. و چون همه چیز به اندازه کافی برای همه نیست، هر زمان که فرصت یا قدرت پیدا کردید
می توانید به منابع دیگران تجاوز و یا آن ها را به کشتن بدهید و اگر کسی هم دچار دردسری شد و کمک
خواست، کمک نکنید یا قطره چکانی کمک کنید. وقتی همه چیز برای همه نیست، فقط مراقب منافع خودتان
باشید. خب، جالب است بدانید که برطبق داستان آدم و حوا در قرآن “کم انگاری” ایده ابتکاری ابلیس برای
نگرا کردن و نهایتا اخراج آدم و حوا از آن باغ بود. ابلیس به آن دو گفت که این رفاه و آسایشی که دارید،
همیشگی نیست و باید کاری بکنید! بعدها هم که آدم و حوا در زمین مستقر و صاحب فرزندانی به نام هابیل

4 Theory of Scarcity
و قابیل شدند، برگزاری آن مسابقه کذایی بین آن دو برادر هم کمک شایانی به ادامه نگرانی های خانواده آن
ها کرد. البته ایده برگزاری آن مسابقه دیگر کار ابلیس نبود.
باید دانست که نه خود آدم و حوا و نه ما انسان های دیروزی و امروزی راهی برای آزمایش و کشف و تشخیص
اینکه همه چیز در این دنیا به همه کس نمی رسد نداشته و هنوز هم نداریم ولی اینطور به نظر می رسد که
اکثرا چنین فرضی را پذیرفته اند که همیشه باید با نگرانی زندگی کرد و نگران بود، زیرا همه چیز برای همه
وجود ندارد. از این جهت نظریه “کم انگاری” بدون اثبات شهرتی جهانی پید کرده است. با این حال در برابر
نظریه “کم انگاری”، دگر اندیش های تخصص سیستم پیشنهاد کرده اند که برای بهبود شرایط دنیا، باید
5 همین اصل را تغییر داد. و بجای آن “اصل فراوانی
” را پیشنهاد داده اند ولی خب حتی در سطوح آکادمیک
هم این اصل طرفداران زیادی ندارد. شخص خودم، البته از طرفدران همین اصل هستم و دفاعی که از “اصل
فراوانی” می توانم ارائه دهم همین است خدا در قران سخن از صرفه جویی ندارد. بلکه فقط اسراف و ریخت
و پاش را نکوهش کرده است. از طرف دیگر، بررسی های میدانی در دنیا نیز نشان می دهند که بشر “اسراف
کاری” و ریخت و پاش های زیادی دارد که با حذف آن ها شاید دیگر نیازی نباشد از ترس کمبود چیزی به
یکدیگر تجاوز و همدیگر را به کشتن دهیم. ولی باید قبول کرد که ظاهرا هیجان در همان است که جیغ و
داد راه بیندازیم که همه چیز کم است. این طوری ابلیس هم از ما خشنود خواهد شد. درضمن اصال راحت
نیست تبلیغ کنیم همه چیز به اندازه کافی وجود دارد. زیرا به احتمال زیاد همه عصبانی می شوند.
حاال برای یک متخصص سیستم، سوال اصلی این می شود که چطور ممکن است ذهن های فریبکار را فریب
داد تا بپذیرند که خیلی بهتر است که از اسراف و ریخت و پاش دست بردارند. اصال، چطور می توانیم همه را
فریب دهیم که راحتی و آرامش را برای همه بشر بخواهد و نه برای گروهی خاص. آیا ممکن است از همین
جا شروع کنیم که کار سیاسی دیگر مال سیاستمدران نیست تا شعار سیاسی بدهند. آیا می شود کاری کنیم
که در اخبار روزانه همه خبرهای خوب بدهند و “فعاالن حقوق بشر” بی کار بشوند و فعالیت برای حقوق بشر
وظیفه همگانی بشود نه یک عده بیکار که بزرگترین فعالیت حقوقی شان تهیه فیلم از خوابیدن حیوان خانگی
شان بوده. و برای یک متخصص سیستم که پارسی زبان است، آیا می توانیم اذهان پارسی زبانان را فریب
دهیم تا در این طرف یا آن طرف آب ها بیشتر شعار بدهند تا همه مطمئن شوند که زبان قدرتمند پارسی،
برای تنها ریاضیات و نجوم نیست و بلکه برای شعر و شعار هم کاربرد دارد. آیا می توانیم تعدادی از گرگ
6 های وال استریت
را راضی کنیم تا بخشی از فعالیت های خود را با این بره های چهار راه استانبول خودمان
هماهنگ کنند؟ آیا اصال می توانیم در مورد مشکالت آخرتی تمام مسئوالنی که با مترو به سر کار می روند
سخنی بگوئیم؟
با پذیرش اصل “کم انگاری”، فریب های ذهن انتهایی نخواهد داشت. یعنی اگر دیدید گرگ ها برای چوپان
ها کالس های فشرده آشنایی با حقوق گوسفندان برگزار می کنند تعجب نکنید. ما سیاستمداران استخوانداری

5 Theory of Abundance
6 Wall-Street (New York)
داریم که اگر تمام مدارک گرم شدن کره زمین را بدستشان بدهید، خواهید دید که بدنبال اخذ نمایندگی
فروش یخچال در قطب جنوب می روند. باالخره بوده اند کسانی که به مازندرانی های صاخب درختان پرتقال
هم پرتقال مصری فروختند. فرماندهان قوی شوکتی که بخاطر صلح جنگیده اند و برای آرامش بمباران کرده
اند. این وقایع و امثال آن دیگر چیزهای عجیبی نیستند. راستش این وقایع هیچوقت چیزهای عجیبی نبوده
اند. یعنی از وقتی که می ببینید که کالم خدا صریحا می گوید: قرآن متقین را هدایت می کند
7
و پروایی از
8 این ندارد که بگوید مثال هایش قادرند عده زیادی را هم هدایت وهم گمراه کنند
؛ این احساس در ذهن
پدید می آید که هرگونه اطالعاتی که از بیرون دریافت می کنیم بخودی خود ارزشی ندارند و این ذهن هریک
از ماست که نهایتا تصمیم می گیرد که چه برداشتی از آن اطالعات داشته باشد. همان تعبیری که سعدی در
9 مورد بارش باران بکار برده است
. این ذهن هریک از ما انسان هاست که به اطالعات ارزش می دهد و براساس
آن هم می تواند راه های متنوعی را انتخاب کند. شاید بتوان این گونه تصور کرد که ذهن انسان ها شباهت
زیادی به یک باغ وحش دارد که براساس اطالعاتی که از بیرون دریافت می کند، می تواندحیوانی وحشی را
از قفسش رها کند ولی زمانی که همه حیوانات وحشی ذهن در قفس هایشان باشند، انسانی ترین رفتارمان را
نشان جهانیان خواهیم داد. کلید قفس ها هم همان “جهان بینی” است ؛ یعنی جهان را چگونه می بینیم.
جهانی که در آن همه چیز کم است جز انسان های بی شعور و یا جهانی که در آن همه چیز به اندازه کافی
برای همه هست، جز انسان های با شعور.
در یک باغ وحش، یک قانون بیشتر حاکم نیست و آن این که هیچ حیوان وحشی نباید از
قفسش خارج شود. به نظرم خیلی خوب می شود اگر بتوانیم این قانون را درمورد انسان
هم اجرا کنیم. ولی خب این کار شدنی نیست. ظاهرا ذهن های وحشی انسان ها باید از
قفس هایشان خارج شوند تا بقیه موجودات وحشی هم بفهمند که فقط آن ها نیستند که
وحشی گری بلدند!
هزارپای لنگ

ِقی َن 7
ُمتَّ
ْ
ِكتا ُب ال َرْی َب ِفی ِه ُهد ًى لِل
ذلِ َك ال )بقره-2ْ )
ُمو َن 8
ِذی َن آ َمنُوا َفَی ْعلَ
َّ
َّما ال
َ
َف َما َفْوَق َهاۚ َفأ
َ ًال َما َب ُعو َضةً
َب َمث
ِ
ْن َی ْضر
َ
ِي أ
َال َی ْسَت ْحی
َّن ََّّللاَ
ِ
إ ِذی َن َكَف ُروا َف
َّ
َّما ال
َ
ْمۖ َوأ
ِ
َح ُّق ِم ْن َرِّبه
ْ
ُه ال
نَّ
َ
َراَد ََّّللاُ أ
َ
ا أ
ُو َن َماذَ
َیقُول
َفا ِسِقی َن
ْ
َّال ال
ِ
ِه إ
ِ
ِه َكِثی ًراۚ َو َما ُی ِض ُّل ب
ِ
ِه َكِثی ًرا َوَی ْهِدي ب
ِ
َ ًالۘ ُی ِض ُّل ب
ا َمث
ذَ
َهَٰ
ِ
ب )بقره-22)

  • در باغ الله روید و در شوره زار خس
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *